Send the following on WhatsApp
Continue to Chathttps://clickbax.ir/view/post:2422249/2024-04-07/پیرزن-تنهایی-بود-زهرایخچال-نداشتشاید.html شیدا: پیرزن تنهایی بود بی بی زهرا یخچال نداشت شاید پول نداشت یا شاید احساس نیاز نمی کرد آن وقت ها کسی زیاد گوشت و آذوقه تو یخچال نمی گذاشت. اگر پول داشتند روزانه می خریدند غذایی می پختند و خلاص بی بی مثل خیلی ها برای آب خنک کوزه داشت اما آب یخ خیلی دوست می داشت. به قول خودش: جگرش حال میومد با آب یخ. دم غروب راه می اُفتاد می آمد خانه ما و موقع رفتن یک قالب بزرگ یخ می گرفت و می رفت حواسمان نبود اما این یخ گرفتن ها بهانه ای بود برای درآمدن از بی کسی،برای شب نشینی و کوتاه کردن شبهای تنهایی. توی جایخی یخچالمان، یک کاسه داشتیم که اسمش کاسه بی بی زهرا بود. درِ خانه اگر باز بود بی در زدن می آمد تو و اگر سر شام بودیم فورا یک بشقاب هم می آوردیم برای او. با بابا رفیق بود! برایش شال گردن و جوراب پشمی می بافت و باهاش که حرف می زد توی هر جمله یک ننه می گفت. .. یک شبِ تابستان ، مهمان داشتیم و توی حیاط جمع بودیم ؛ بی بی زهرا، پرده را کنار زد و آمد تو. بچه ی فامیل که از ورود یکباره یک پیرزن کوچولوی موحنایی ترسیده بود، جیغ زد و گریه کرد. https://uupload.ir/view/banan-elaheh-nazdeilamaan_m8ft.mp3/